.وسايل و آلات كشاورزي
اشاره
حيواني كه بيش از ديگر حيوانات در فعاليتهاي كشاورزي چون شخم، خرمنكوبي، بيرون آوردن آب از چاه و در آسيابها و حمل كود و غلات و ميوه و غيره بكار گرفته ميشد، گاو نر يا به اصطلاح قرون وسطي، گاوكاري بود.
پطروشفسكي مينويسد: «اصطلاح «جفت گاو» و «جفت عوامل»؛ در امور كشاورزي، واحدي بوده كه دائما به آن اشاره ميشده. غالبا يك جفت گاو را به گاوآهن ميبستند، و كمتر بدين منظور، از چند جفت استفاده ميكردهاند مگر در نقاط كوهستاني و جايي كه زمين سخت بوده است. اين اصطلاح در تعيين مساحت زميني كه در ظرف مدت يك فصل توسط يك جفت گاو نر شخم زده ميشده (در نقاط مختلف متفاوت بوده) واحدي بوده براي تعيين زميني كه درخور پرداخت ماليات است. و ظاهرا اين سنت از عهد باستان در ايران سابقه دارد. عنصر- المعالي در قابوسنامه ضمن اندرز به فرزند خود، مينويسد: بدان اي پسر كه اگر دهقان باشي، شناسنده وقت باش و هرچيزي كه خواهي كشت، مگذار كه از وقت خويش بگذرد. اگر ده روز پيش از وقت كاري، بهتر كه يك روز پس از وقت كاري؛ و آلت و جفت گاو ساخته دار و گاوان نيك خر و به علف نيكو دار؛ و بايد كه جفتي گاو خوب هميشه زيادتي در گله تو باشد، تا اگر گاوي را علتي رسد، تو در وقت، از كار فرونماني و كشت تو از وقت در نگذرد. چون وقت درودن
______________________________
(1). شاردن مجلد 3، ص 386 (از همان مأخذ، ص 245).
(2). كشاورزي و مناسبات ارضي ...، ص 44- 242.
ص: 259
و كشتن باشد، پيوسته از زمين شكافتن غافل مباش و تدبير كشت سال ديگر، امسال ميكن. «1»
گاه از گاوميشان و زماني كه زمين سست بود، از خران نيز بهرهبرداري ميكردند.
«شخم»، «شديار» و «شيار» به معني شكافتن زمين، «غباز» و «خيش» به معني بخش چوبي گاوآهن و تيغه فلزي يا قسمت آهن آن به كار ميرفته است.
علاوه بر اين، در فعاليتهاي كشاورزي، از كلنگ، بيل، گراز، داس و دهره، يوغ يا جوغ (كه براي بستن گاوان به خيش به كار ميرفته است) استفاده ميكردهاند. اولئاريوس ميگويد:
«ايرانيان نيز براي شخم زمين، خيش به كار ميبرند. در جاهايي كه زمين سخت و رسدار باشد- مثل اراضي ايروان و ارمنستان- خيشها چنان بزرگند كه از 12 تا 24 گاوميش به آن ميبندند و چهار نفر براي هدايت آن لازم است. شيار اين خيشها يك فوت عمق و دو فوت عرض دارد.» «2»
در مينياتوري مربوط به سال 986 ه.، تصوير خيش سبك ايراني، كه يك جفت گاو به آن بسته شده، ديده ميشود. در اين نقاشي، روستايي سالمند و ريش سياهي كه دستاري سفيد به سر، و قبايي به تن دارد، و دامنهاي آنرا بالا زده و شلوار سفيد نخي تا زانو پوشيده و كفشي به پاهاي برهنه دارد، با يك جفت گاو كه به خيشي سبك بسته، مشغول شخم زمين ميباشد.
روستايي ديگري كه جوانتر به نظر ميرسد، با كارد باغباني، شاخههاي بوته جواني را ميبرد.
پايينتر جواني با كوزهاي از جوي آب برميدارد و در دو خيمه هيكلهاي زنان ديده ميشود.
در كناري، شباني پير، سرگرم چراندن گله گوسفند است.
خيش سبك با تيغه آهني
پس از آنكه شخم بوسيله خيش صورت گرفت، زارعان خاك را با تخته و ماله سيخي كوچكي كه دندانه- هاي ريز دارد، خرد ميكنند و سپس با بيل زمين را صاف ميكنند، و به كرتهاي چهارگوش تقسيم ميكنند، و بموقع، آبياري ميكنند. شخم زمين برحسب سستي يا سختي خاك، ممكن است يكبار يا چندبار صورت بگيرد.» «3»
آلات و ادوات شخم در ايران، بعلت هجوم اقوام وحشي، فقدان امنيت، پايين بودن سطح فرهنگ عمومي، به كندي تكامل يافته، و در طي چند قرن، تقريبا تغييري محسوس حاصل نكرده است. علاوه بر اين، استثمار شديد كشاورزاني كه در زير بار شيوه مزارعه و بيگار و بهره و ماليات مالك و دولت خرد شده بودند به آنان فرصت بهبود بخشيدن به آلات كار را نميداد.
______________________________
(1). ص 43 (به نقل از: كشاورزي و مناسبات ارضي ...، ص 248).
(2). اولئاريوس، ص 737 (به نقل از همان مأخذ، ص 252).
(3). كشاورزي و مناسبات ارضي در ايران، پيشين، ص 56- 247 (به تناوب و اختصار).
ص: 260
ابو القاسم كاشاني در تاريخ اولجايتو به بعضي از فعاليتهاي كشاورزي در عهد مغول اشاره كرده است: «و نيز قريب سيصد گاو ديوهيكل عفاريت منظر با چند نفر گاوبند يزدي به تبريز آورده است تا جمله قاذورات و مستقبحات شهر به پشت ايشان به باغ فتحاباد و رشيدآباد و غيرهما كشند، كه فتحآباد به ايام سابق كوههاي خشك بود، و اكنون هريك بهشتي آراسته به انهار و اشجار و انوار و اثمار پيراسته.» «1»
در ميان متأخرين، قائم مقام فراهاني در قطعه شعري از اصطلاحات و بعضي از ابزارهاي كشاورزي نام برده است:
خوشا آنانكه ملك و آب دارند«يو» و «بوجار» و «چوم» و «گاب» دارند
خران باركش را «گاله» بندندبه گاله بار «كود» از «چاله» بندند
به «كود» اندر كنند اطراف «گوشن»چنان كاندر تن ابطال جوشن
زمينها «شيرهدار» و نرم گردددل مرد كشاورز گرم گردد
يكي كوران گرفته بر كف خويشبراند گاو گوشن را، كند خيش
خرمنكوبي:
و برداشت محصول معمولا در صحرا صورت ميگيرد؛ به اين ترتيب كه گاوان نر يا گاو خرمن در دايرهاي حركت ميكنند، غله را لگدكوب ميكنند. شاردن و رافائل دؤمان، هردو، شرحي در پيرامون چگونگي خرمنكوبي در ايران در قرن هفدهم نوشتهاند.
رافائل دؤمان مينويسد: «ايرانيان براي دروكردن گندم، آنرا از ريشه با داس ميبرند و به كمك ارابهگونه كوچكي، كه روستايي روي آن مينشيند، خرد ميكنند. چرخهاي آهنيني كه ارابه به ياري آنها ميچرخد گاه به تعداد بيست- سي هستند و قطر دايره هريك نيم فوت است.
اين آلت را قاطر مادهاي كه چشمانش بسته است، ميكشد و دايما به دور تودهاي گندم ميچرخد.
اين آلت كاه را خرد ميكند و دانهها را از خوشهها جدا ميكند. كاهي را كه بدين طريق خرد شده، در اينجا به اسب ميدهند و دانههاي گندم بجا ميماند، و اسباني كه ساعتي چرخيدهاند، استراحت ميكنند.» «2»
به گفته شاردن، «پاككردن برنج در هاوني چوبي و بوسيله دست صورت ميگرفته، و يا در گودالي كه چهار فوت عمق و طول داشته و جدار آن از آجر بوده، بوسيله ميلهاي كه حلقه آهني داشته، انجام ميشده است.» «3»
خرمن باددادن:
دكتر فوريه در سفرنامه خود مينويسد: «در ايران طرز خرمن باددادن بسيار ساده و ابتدايي است ... گندم را در سبدهايي ميريزند و آنرا، تاحدي كه بتوانند، بالا ميبرند و آرامآرام به زمين ميريزند، بطوري كه دانههاي سالم، چون پرتر و سنگينترند، مستقيما به زمين ريخته ميشوند، ولي دانههاي پوسيده و كاه را باد به طرفي ميبرد. ديروز چون هوا آرام و بيباد بود، گندم خوب و بد و كاه، همه باهم بر زمين ميافتاد. زنها غرغر ميكردند و
______________________________
(1). نقل از: درباره رشيد الدين فضل اللّه، زير نظر ايرج افشار. ص 33. تاريخ اجتماعي ايران ج3 260 خرمن باددادن: ..... ص : 260
(2). ر. دومان، ص 234 (به اختصار) (نقل از كشاورزي و مناسبات ارضي ...، ص 62- 261).
(3). شاردن، مجلد 4، ص 107 (از همان مأخذ، ص 262).
ص: 261
باد را به ياري ميطلبيدند.
امروز بدبختانه باد بشدت ميوزد و گندم خوب و بد و كاه را باهم ميبرد ...» «1»
آسياها:
«از ديرباز، آسياهايي كه به ياري چهارپايان كاري- گاو و خر- به حركت در ميآمده و يا بوسيله دست ميچرخيده، در ايران وجود داشته است. در قرن سوم و چهارم هجري، آسياب آبي در ايران بسيار متداول گشت. به گفته ابن البلخي در قرن ششم، ساختن سنگ آسياب صنعت پرمداخلي بوده و از «ديه خلّار» فارس به بيشتر ولايت پارس، سنگ آسيا صادر ميكردهاند. وي ميگويد:
خلارديهي بزرگ است كي سنگ آسيا آنجا كنند و بيشترين ولايت پارس را سنگ آسيا از آنجا برند، كي معتدل است، و عجب آن است كي همه پارس به سنگ آسياي اين ديه آس كنند؛ و چون ايشان را غله آس بايد كرد، به ديهي ديگر روند به آسياكردن؛ از بهر آنك آنجا آب روان نيست و چشمه آب كوچك دارند، چنانكه خوردن را باشد. «2»
چند قرن بعد، حمد اللّه مستوفي نيز از آسياهاي ايران ياد ميكند. نويسنده تاريخ سيستان مي- نويسد كه در آنجا: «آسيا چرخ كنند تا باد بگرداند و آرد كند، و به ديگر شهرها ستور بايد يا آسياء آب، يا به دست آسيا كنند.» «3 و 4»
در بلوك فوشنج خراسان بنا به گفته حمد اللّه قزويني همه آسياها به باد بودهاند.
آسيا:
معمولا در دهات معمور و آباد، يك يا چند آسيا براي تبديل گندم به آرد وجود داشت.
«هنگامي كه ميخواستند ميزان آب رودخانه يا قناتي را اندازه بگيرند، با همين كلمه «آسيا» بيان ميكردند و ميگفتند في المثل فلان قنات سه يا چهار «آسياگردان» آب دارد و هزار سال پيش صاحب حدود العالم در باب قدرت آب رودخانه جيرفت نوشت كه «آب وي چندان است كي شصت آسيا بگرداند» [چاپ دكتر ستوده، ص 126] آسيا تشكيل ميشد از «تنوره» و «سنگ رويين» و «سنگ زيرين» و «پره» و «اندا» و «زيرآب» و «پيمانه» و «تنزه» و «دلو» ... معروفترين نوع آس، آسياب بود كه تنورهاي معمولا به عمق بيش از ده متر داشت، و در انتهاي آن سوراخي باريك بود، آبي كه در اين تنوره داخل ميشد، با فشار پرهها، چرخي چوبين را كه در برابرش بود ميگردانيد؛ و با گردش چرخ، سنگي عظيم- كه بر بالاي ميله وسط آن چرخ كار گذارده شده بود- به چرخش در ميآمد، و اين سنگ گردان بر سنگي ثابت كه زير آن قرار گرفته بود، مماس بود، و دانهاي كه از سوراخ سنگ گردان بين اين دو سنگ قرار ميگرفت، آرد ميشد و از اطراف سنگ زيرين فرو ميريخت، و در محفظهاي قرار ميگرفت ... و آسيابان با پيمانه، آرد را ميپيمود و از هربار آرد يك
______________________________
(1). سه سال در دربار ايران، پيشين، ص 71.
(2). فارسنامه، ص 45- 144 (به نقل از: كشاورزي و مناسبات ارضي ...، ص 263).
(3). تاريخ سيستان، ص 12 (به نقل از مأخذ فوق، ص، 264) كشاورزي و مناسبات ارضي ...، ص 64- 263.
ص: 262
من يا يكمن و نيم بار تنزه خود را برميداشت و مابقي را به صاحب بار ميداد ...» «1»
«... در ايران عده بسياري آسياهاي آبي در طول سواحل رودخانهها و درياچهها وجود دارد. اين آسياها همانند چرخهاي آسياهاي آبي است كه، در برابر چشم ما قرار گرفتهاند ...» «2»
آسياكردن:
در ابتدا گندم و ساير دانهها را بوسيله كوفتن ميان دو قطعه سنگ خرد ميكردند، سپس هاون و دسته هاون معمول شد، و سپس آسياي سنگي در كار آمد كه در آن دانهها روي سنگي قرار ميگيرد و سنگ ديگري بوسيله حيوان يا آب يا باد بر روي آن ميگردد. آسياهاي بادي بعد از جنگهاي صليبي در اروپا معمول شد. پس از انقلاب صنعتي، نيروي بخار در آسياها به كار افتاد. «3»
آسياي بادي:
آسيايي است كه وزش باد بر پرههاي بادگير آن، موجب گردش چرخهاي آن ميگردد. براي خردكردن غلات، بالاكشيدن آب از چاه و غيره از آن استفاده مي- شود. آسياي بادي از زمانهاي قديم در مشرقزمين بهكار ميرفت، و در اروپا نخستين بار در قرن 12 م. در آلمان و هلند مورد استفاده قرار گرفت. در سيستان و بعضي نواحي بادخيز ديگر ايران فراوان است ... «4»
مبارزه با آفات كشاورزي
«نزهتنامه علائي و كتاب علم فلاحت و زراعت از مبارزه با آفات غله و نباتات و ميوهها نيز صحبت ميدارند، ولي رساله مختصري كه تحت عنوان كتاب علم فلاحت و زراعت ايرانيان در فن فلاحت، در قرن شانزدهم، توسط عبد الغفار نجم الدوله منتشر شده، در اين موضوع مشروحتر سخن ميگويد. در آن رساله آفات زير را، كه به گياه و ميوه و غله زيان ميرسانند، نام برده است: ملخ، غنچه (يا كرم سبز) حيوانات (پرندگان، جانوران و كرمان و غيره)، مور، موش (موش خانگي و صحرايي)، زنبور (انواع زنبور)، كژدم، پشه، كيك، مگس، عرضه (كرمي است كه چوب و كاغذ ميخورد)، سوس، موش پرنده (شبپره)، راسو ... رساله مزبور براي برطرف ساختن و يا امحاي آفات توصيههاي فراوان ميكند، كه مبناي آنها تجربه و يا معتقدات و خرافات عامه است. مثلا مؤلف رساله توصيه ميكند كه حنظل را كوبيده در ظرف يكشبانهروز در آب بخيسانند و آن را سپس بر نهالها و درختان و بذري كه خواهند افشاند بپاشند، در اين صورت، غنچه و ديگر كرمهاي سبز به آن روئيدنيها حمله نخواهند كرد. اما براي دفع ملخ، ميگويد كه گندنا با افسنطين يا قنطوريون را كوبيده در آب بخيسانند و آن آب را به كشتزارها و درختان بپاشند، تا ملخ به آنها حمله نكند. و براي دفع مورچگان، توصيه ميكند كه بر ريشههاي درختها و تاكها مخلوطي از «افيون» و سركه بسيار ترش بپاشند ...» «5»
يكي ديگر از مشكلات كار كشاورزان مبارزه با مرغان و پرندگان بود كه به محصولات
______________________________
(1). دكتر ابراهيم باستاني پاريزي، آسياي هفتسنگ، ص 49- 248 (به اختصار).
(2). اروج بيگ بيات، دونژوآن ايراني، ترجمه مسعود رجبنيا، ص 72.
(3). دايرة المعارف فارسي، پيشين، «آسياكردن».
(4). همان، «آسياي بادي».
(5). كشاورزي و مناسبات ارضي در ايران، پيشين، ص 93- 292.
ص: 263
مختلف حمله ميكردند، و قسمتي از حاصل كار كشاورزان را از بين ميبردند. به گفته مولوي، برزگران براي مبارزه با اين پرندگان زيانبخش، از طبلهاي كوچك استفاده ميكردند، و با نواختن آن، مرغان را از مزرعه دور ميكردند:
كودكي كي كو حارس كشته بديطبلكي در دفع مرغان ميزدي
تا رميدي مرغ از آن طبلك ز كشتكشت از مرغان سلامت ميگذشت - مثنوي
مولوي زيانهايي را كه به محتكرين و انباردارها ميرسد نيز ذكر ميكند:
هركه كارد گردد انبارش تهيليكن اندر مزرعه باشد بهي
وانكه در انبار ماند و صرفه كرداشپش و موش و حوادثهاش خورد فردوسي از بلاي تگرگ مينالد:
تگرگ آمد امسال برسان مرگمرا مرگ بهتر بدي از تگرگ يكي از بزرگترين مصائب و بدبختيهاي كشاورزان ايران در دوره قرون وسطي، جنگهاي فئودالي بود. در نتيجه اين جنگها، غالبا حاصل سالها كار و كوشش كشاورزان به يغما ميرفت. علاوهبر اين، بعضي از سلاطين عياش و خوشگذران براي تفريح خاطر خود، گاه و بيگاه، عزم شكار ميكردند و سپاهيان خود را به نخجيرگاه ميفرستادند، و روستاييان را وادار ميكردند كه شكار و نخجير را محاصره كرده نزد سلطان برانند و با اين اقدام، هزاران كشاورز را از كار و زندگي بازميداشتند، و زياني گران به مزارع روستاييان وارد ميكردند.
اكنون نمونهاي از آثار شوم جنگهاي فئودالي را ذكر ميكنيم:
مظالم امير غياث الدين در نيشابور
در سال 771، غياث الدين پيرعلي، پسر ملك معز الدين حسين كرت، بجاي پدر نشست. در جنگهايي كه بين او و خواجه علي مؤيد، رئيس سربداران، درگرفت هيچيك از طرفين موفقيت كامل به دست نياوردند، بلكه در جريان اين محاربات خلقي بسيار تلف شدند و بسياري از املاك و مزارع و آباديها دستخوش فنا و نيستي شد.
دفعه آخري كه امير غياث الدين به نواحي نيشابور هجوم نمود، چون بازهم نتوانست كاري از پيش ببرد، دستور داد تا كليه قنوات نيشابور را خاك ريختند و مزارع را چرانيدند و درختها را از بيخوبن بركندند. اتفاقا در همان اوان، امير غياث الدين به مرد دهقاني از اهالي نيشابور برخورد، و براي اينكه عقيده ديني او را بداند، از او سؤال نمود كه اساس و بنياد ديانت بر چند چيز است؟ او جواب داد: «بر سه چيز؛ اول غلات مردم را چرانيدن، دوم قنوات مردم را با خاك انباشتن، سوم درختها را از بيخوبن بركندن. امير غياث الدين از اين جواب شرمنده گرديد و به هرات بازگشت.» «1»
______________________________
(1). اسناد و نامههاي تاريخي، (از اوايل دورههاي اسلامي تا اواخر شاه اسماعيل صفوي)، گردآوري علي مؤيد ثابتي، ص 273.
ص: 264
گاه، اراده سلاطين و خلفاي بوالهوس، درختهاي برومند را به خاك افكنده است.
بطوري كه در تاريخ بيهق و ديگر منابع آمده است، دو درخت سرو بسيار بزرگ و برومند؛ يكي در ديه «كشمير» ديگري در «فريومد» از روزگار زرتشت به يادگار مانده بود. متوكل، خليفه فاسد عباسي، فرمان داد تا يكي از آن دو را قطع كنند و به بغداد بفرستند. عمال او بر درگاه طاهر بن عبد اللّه به اين عمل مكروه اقدام كردند، و به تقاضاي زرتشتيان، كه حاضر بودند پنجاه هزار دينار زر نيشابوري به خزانه خليفه خدمت كنند، وقعي ننهادند. اين درخت كهن را كندند و با رنج فراوان به بغداد فرستادند. مؤلف تاريخ بيهق مينويسد: «در سايه آن درخت، زيادت از دو هزار گوسفند قرار گرفتي ... چندان مرغ گوناگون بر آن شاخها مأوي داشتند كه اعداد ايشان كسي در ضبط حساب نتواند آورد. چون بيفتاد، در آن حدود زمين بلرزيد و كاريزها و بناهاي بسيار خلل كرد، و نماز شام انواع و اصناف مرغان بيامدند، چندان كه آسمان پوشيده گشت و بانواع اصوات خويش نوحه و زاري ميكردند، بروجهي كه مردمان از آن تعجب كردند، و گوسپندان كه در ظلال آن آرام گرفتندي همچنان ناله و زاري آغاز كردند. پانصد هزار درم صرف افتاد در وجوه آن تا اصل آن درخت از كشمير به جعفريه رسيدند، آن شب غلامان، متوكل را بكشتند ...» «1» به اين ترتيب، شومي درختافكني آشكار شد؛ نظامي گنجوي گويد:
درخت افكن بود كمزندگانيبه درويشي كشد نخجيرباني
آفات:
سيد احمد تفرشي، ضمن وقايع رمضان 1322 قمري، مينويسد: «امسال به اهالي مملكت ايران خداوند رحمن غضب نمود؛ آن، تگرگ خراسان كه بقدر انار آمده بود و اين، سن خوارگي و ملخآمدن در تهران و اطراف تهران و ورامين و غيره، و بعد، آمدن باد شام و بعد، طغيان وبا كه دست رد به سينه هيچ شهري از بلاد و بلده و بلوكات نگذاشته. الحمد للّه كه بكلي مرتفع شده و تشريف برده و آه دل بيوهزنان و يتيمان در عوض آية الكرسي در پي است ...» «2»
عقايد صاحبنظران
راجع به فن كشاورزي و ارزش اقتصادي آن، كمابيش صاحبنظران ايران و ديگر ملل اسلامي، نظريات و عقايدي ابراز كردهاند كه بعضي از آنها ارزش علمي و تجربي ندارد.
در زمينه مسائل كشاورزي، ابو زكريا يحيي بن محمد بن احمد بن عوام اشبيلي كه در اواخر مائه ششم در اشبيله ميزيست، كتابي در كشاورزي موسوم به كتاب الفلاحه در 34 فصل داشته است كه سي فصل آن در كشت و زرع، و چهار فصل در تربيت حيوانات اهلي و بيطاري است. اين كتاب بزرگترين كتابي است كه در اين فن از قدما بجاي مانده است، و حاوي فنون كشاورزي عاليه اسپانياي عربي و شامل علوم فلاحت لاتيني و اغريقي و كلداني و عربي است مشتمل بر قسمت عملي و نظري اين دانش. و چنانكه خود گويد، گذشته از فايدهها كه از
______________________________
(1). ابو الحسن علي بيهقي، تاريخ بيهقي، به اهتمام احمد بهمنيار، ص 281.
(2). سيد احمد تفرشي، روزنامه اخبار مشروطيت، به اهتمام ايرج افشار، ص 17.
ص: 265
كتب پيشينيان برده، تجارب خويش را نيز بر آن افزوده است. و اين كتاب بر دو بخش است:
بخش اول، در طباع اراضي و رشوه و كوت و مياه و باغها و درختان و اثمار و طريقه نگاهداشت و حفظ ميوهها و جز آن، و بخش دوم، در كشت و انتخاب تخمها و فصول كشت بذور و حبوب و بقول، گياهان عطري و صناعي و حصار و ساختمانهاي فلاحي و تربيت احشام و طيور اهلي ...
ابن عوام در چند موضع مينويسد: «با مراعات شرايطي چند در آبياري، ميتوان رنگ و خواص نباتات را تغيير داد، و نيز در امر پيوند طريقههاي نوين دارد.» «1»
زكرياي قزويني درباره كشاورزي، مينويسد: «فلاحت بهترين صناعات است ... فلاحت به دو قسم است: زراعت و غراس (يعني نشاندن) ... زمين قوي لايق گندم بود، و زمين ضعيف لايق جو، از بهر جاورس (ارزن) زمين به ريگ آميخته، و از بهر چوب زمين قوي بايد. و چون يكسال كشتي يكسال ديگر بماند تا قوت گيرد. صاحب الفلاحه گويد كه تخم گندم بايد از چوب آن سال بوده اگر دو سال بر آن بگذرد، ضعيف بود اگر سه سال بود فاسد گردد.»
تعاليم اين كتاب در پيرامون كشاورزي و درختكاري، قسمتي صحيح است و مبناي علمي و تجربي دارد، و بخشي ديگر آميخته به اوهام و خرافات است.- و به نظر ابن يمين:
جستن گوگرد احمر عمر ضايع كردن استروي بر خاك سياه آور كه يكسر كيمياست شيخ ابو نصر (شيخ الاسلام) در محاسن زراعتپيشگي، چنين ميگويد:
اي دل به كموبيش زراعت خوگيرني مدح كبير گوي و ني ذم صغير
يك قطعه زمين حاصل آن شلغم و سيربهتر كه هزار قطعه در مدح وزير
خواهي كه ز دهقنت نيابي آزارپيوسته به دلخواه تو باشد همهكار
و آنگاه ترا غله بود در انباردر سنبله آب ده به ميزان ميكار نظامي در خسرو و شيرين، چنين ميگويد:
جهان را خرمي باشد ز دهقاناز ايشان است كشت و باغ و بستان
اگر خواهد كسي پيوسته راحتبه دهقانان دايم به شفقت
وگر جويد كسي آزار دهقاننبيند دلخوشي هرگز به دوران در كتاب ارشاد الزراعه، تأليف هروي (921 ه.) مطالب سودمندي در پيرامون راه و رسم كشاورزي، و شناخت زندگي گياهان و درختان به رشته تحرير درآمده است. آقاي محمد مشيري مصحح اين كتاب سودمند، در پيرامون نتايج و فوايد مطالعه اين كتاب چنين مينويسد:
«1. آشناشدن به اصطلاحات معمول زمان مؤلف، درباره كارهاي زراعي، و نام انواع مختلف ميوهها (مثلا متجاوز از صد نوع انگور)؛ غلات (نامهاي مختلف انواع گندم، جو، ارزن سبزيها و صيفيكاري)؛ نام انواع خربزه، و حبوبات و امثال آن.
2. اصطلاحات باغداري و طرز باغباني، طرح و احداث باغهاي ميوه و امثال آن؛
3. آشناشدن با طرز آيش، و تناوب زراعي معمول آن زمان؛
______________________________
(1). لغتنامه دهخدا، «ابن عوام» (با اندكي اختصار).
ص: 266
4. شرايط و رسوم كشت باغ و تاكستان و طرز نشاندن تاك.
5. آشنا شدن به طرز زراعتهاي بزرگ، يونجه، كنجد، كرچك، خشخاش، شاهدانه، گندم، جو و غيره
6. فهرست سبزيهاي معمول آن زمان و طرز كشت سبزيهاي مختلف.
7. نام ميوهها و طرز پيوند آنها كه چه درخت ميوهاي را به كدام درخت ميوه ديگر ميتوان پيوند نمود.
8. گلابكشي و عرقكشي از انواع گياهان معطر.
9. زنبورداري و پرورش زنبور عسل.
10. پرورش كرم ابريشم.
11. طرز ساختن پنير و انواع مرباها و حلويات و پختن شيرينيهاي مختلف.
12. سركه انداختن و طرز تهيه ترشيهاي متنوع و طرز تهيه آبغوره.
13. خشككردن ميوهها و نگهداري سبزيها بطور صحيح.
14. طرز كود دادن به زراعات و آبياري و شناختن خاكها.
و بسياري مطالب ديگر كه امروز ميتواند براي خواستاران، راهنماي بسيار ارزندهاي باشد.» «1»
در روضه دوم اين كتاب، از ساعت سعد و نحس براي فعاليتهاي كشاورزي گفتگو شده، و از دعاها و تعويذهايي كه براي دفع ملخ و كرم و مورچه و كبك سودمند است سخن رفته است.
براي دفع ملخ: «آنچه زراعت را نقصان رساند، دعا بر چهار پاره كاغذ بنويسيد و بر چهارگوشه زمين بر سر چوب كنيد، بلاها ميگرداند؛ و دعا اين است: و حيل بينهم و بين ما يشتهون كما فعل باشياعهم من قبل انهم كانوا في شك مريب.» «2»
چون از مطالب و تعاليم سودمند اين كتاب، مكرر مطالبي در فصول مختلف ذكر كردهايم، در اينجا به اين مختصر قناعت ميكنيم.
______________________________
(1). فاضل هروي، ارشاد الزراعه، به اهتمام محمد مشيري، ص 2 (مقدمه).
(2). همان، ص 62.
ص: 267
زندگي چادرنشيني در ايران
اشاره
زندگي چادرنشيني از ديرباز در ايران سابقه دارد؛ بااين حال، مورخان و نويسندگان قرون وسطي كمتر سخني در پيرامون مختصات زندگي اين قبيل مردم به يادگار گذاشتهاند.
ماركوپولو كه در نيمه دوم قرن سيزدهم ميلادي، از آسيا ديدن كرده است، راجع به زندگي باديهنشيني تاتارها مطالبي نوشته است كه چون كمابيش با زندگي باديهنشينان ايران مطابقت دارد، به نقل قسمتي از آن ميپردازيم: «... تاتارها هيچوقت در محلي ثابت نميمانند؛ زمستانها به قشلاق، و تابستانها به نواحي خنك به ييلاق ميروند. هميشه در جستجوي چراگاههاي تازه هستند، زيرا هيچ چراگاهي، به تنهايي، تكافوي تغذيه هزاران گوسفند و گاو را نميكند. به هرجا كه ميرسند چادر برپا ميكنند و روي آن را با نمد ميپوشانند، و وقتي عازم حركت ميشوند، چادرها را جمع كرده. بوسيله چهارچرخها به جاي ديگر حمل ميكنند. موقع برپاكردن چادر، توجه دارند كه در ورودي آن به جنوب باشد (براي حفاظت خود از باد شمالي). علاوه بر چهار- چرخه، دوچرخههاي خوبي نيز دارند كه براي حفظ مسافران از باد و باران سقف آنها با رواندازهاي نمدي پوشيده شده و مخصوص حملونقل زنها و آلات و ادوات خانه و آذوقه مورد احتياج است، و به وسيله گاو نر يا شتر كشيده ميشوند. كار خريد و فروش و تهيه غذا و لباس و پرستاري بچهها، تماما با زنهاست. مردها فقط به شكار حيوانات و صيد ماهي و كارهاي نظامي ميپردازند. بهترين قوشها و سگها را در اختيار دارند. غذاشان شير و گوشت شكار ميباشد. گوشت اسب و شتر و حتي سگ را، به شرط آنكه چاق و پروار باشند، ميخورند. از شير ماديان مشروبي درست ميكنند به نام كمورس، كه مزه و خواص شراب سفيد را دارد. زنهاي تاتار از لحاظ عفت و عصمت و وفا و وظيفهشناسي در برابر شوهران نيز، تالي ندارند. بيوفايي در نظرشان، يك عيب بزرگ اخلاقي محسوب ميشود. در مقابل، شوهران نيز نسبت به زنان خود، گرچه ده يا بيستتا باشند، صديق و مهربانند و به اين جهت، هميشه در خانوادهها صلح و صفا حكمفرماست ... زنها از لحاظ كارهايي كه در خانه ميكنند، براي مردها بسيار مفيدند. روي همين اصل، وقتي مردي زن جديدي ميگيرد، به پدرزن خود جهيز ميدهد. زني كه اول از همه بخانه شوهر آمده است نسبت به ديگران ارشد است ... پس از مرگ پدر، پسرها ميتوانند با زنهاي پدر به استثناي مادر خودشان، ازدواج كنند. با خواهرهاي خود نميتوانند عروسي كنند، ولي اگر برادرشان مرد، زن برادر را ميتوانند به زني بگيرند. براي هر ازدواجي، عروسي مفصلي برپا ميكنند.» «1»
بطوري كه استاد سعيد نفيسي در پايان تاريخ خاندان طاهري متذكر شدهاند «در زمان طاهر بن حسين در نواحي مختلف ايران، عده كثير طوايف چادرنشين از نژاد ايراني بودهاند كه ايرانيان هميشه ايشان را به نام عمومي «كرد» خواندهاند، و پيداست كه كرد، به اصطلاح مردم
______________________________
(1). سفرنامه ماركوپولو، پيشين، ص 88- 87 (به اختصار).
ص: 268
ايران كلمه جامعي بوده است براي همه مردم چادرنشين از نژاد ايراني، در برابر چادرنشينهاي ترك و تازي. و چون مهمترين كار اين مردم بيابانگرد و چادرنشين پرورش اغنام و احشام بوده و بيشتر از چوپاني و شباني روزگار ميگذراندهاند، در زبان فارسي، كرد را به معني چوپان و شبان هم آوردهاند ... اين طوايف كرد تا قرن هشتم بيشتر در نواحي جنوبي ايران زيستهاند، و شماره اين كردان از كرداني كه در مغرب ايران بودهاند بمراتب بيشتر بوده است، طوايف چادرنشين ايراني، كه هنوز در جنوب ايران هستند، قطعا از بازماندگان ايشانند ... گويا كلمه «رم» همان لفظ «رمه» فارسي امروز است كه به معني گروهي از چهارپايان و ستور و جمعي از مردم باشد.
... درباره رمهاي كردان جنوبي، همه جغرافيانويسان تازي اشاراتي كردهاند ... در هر صورت، پيداست كه در آغاز دوره اسلامي، تا چند قرن پس از آن هم، تيرههاي مختلف كرد، كه بيش از صد تيره بودهاند، در ميان خاك اصفهان و خوزستان و كرمان و خليجفارس مي- زيستهاند و مردماني جنگي بودهاند، چنانكه دولتهاي آن روزگار از ايشان حساب ميبردهاند و خراج را به سركردگانشان مقاطعه داده بودند، و پاسباني راهها و نگهباني از كاروانها سپرده به ايشان بود، و استقلال داخلي داشتهاند، و بيش از پانصدهزار خانواده بودهاند و از هر تيرهاي، از صد تا هزار تن مسلح بودهاند، و نيز چادرنشين و بيابانگرد بودهاند و از راه شباني و ستورباني گذران ميكردهاند و برخي از تيرههاشان را به نام «سركرده» ميخواندند، و به پنج گروه بزرگ تقسيم ميشدند، و در چادرهايي كه از موي بافته بودند، مانند سياهچادرهاي امروز، بهسر ميبردهاند. اگر شماره هر خانواده را به حد وسط پنج تن بگيريم، نزديك به دو ميليون و پانصد هزار تن از مردم اين ناحيه از ايران، ازين چادرنشينان كرد بودهاند.» «1» از نقش مهم و مؤثري كه قبايل چادرنشين ايران در سازمانهاي نظامي آن روزگار داشتهاند به جاي خود، سخن خواهيم گفت.
ييلاق و قشلاق و چادرنشيني
«برخلاف مناطق پرآب نظير اروپاي غربي، چين، و هندوستان، در مناطق خشك و بياباني مشرق، زندگي چادرنشيني معمول است، و در بعضي نقاط، زندگي چادرنشيني و زندگي شهري مكمل يكديگرند.
چادرنشينها معمولا خشن و مغرورند؛ در دوران صلح و آرامش، كار آنها چوپاني و گلهداري است، و در موقع بروز خطر، به سلحشوري و جنگ ميپردازند. در صحاري عربستان و افريقا، چادرنشيناني زندگي ميكنند كه عمر آنها، برحسب شرايط و اوضاع و احوال، به چوپاني يا غارتگري سپري ميشود. آنها انواع گوسفند و شترهاي مهاري را تربيت كرده مورد استفاده قرار ميدهند.
در آسياي مركزي و ايران، استپهاي بسيار خشكي وجود دارد كه گاه به صورت صحاري پرشن، نظير مناطق آمودريا، تجلي ميكند، و گاه به شكل كوير يا باتلاق نمك، كه ايران شرقي را از ايران غربي مجزا ميكند.
در ايران، از ديرباز، چوپانها با گلههاي خود همهساله به ييلاق و قشلاق ميرفتند؛
______________________________
(1). ص 54- 350 (به تناوب و اختصار).
ص: 269
به محض انقلاب شتوي زمستان، از زمينهاي پست فلات ايران، كه بطور متوسط از 000، 1 تا 500، 1 متر از سطح دريا ارتفاع دارد، به زمينهاي مرتفع و چراگاههايي ميرفتند كه تا 000، 3 الي 500، 3 متر ارتفاع داشت، و تمام دوره تابستان در آنجا چادر ميزدند و پس از انقلاب صيفي، بار ديگر، به سوي دشت سرازير ميشدند.
ايرانيان چادرنشيني كه بدينترتيب زندگي ميكردند و قبايل و كلانهايي داشتند، «چوپان» يا «كرد» خوانده ميشدند، ولي امروزه اين اسم فقط به چوپانهاي زاگروس شمالي و كردستان اطلاق ميشود، در حاليكه در قرون وسطي، كلمه كرد¬ Kurdes به تمام چادر- نشينهاي ايران گفته ميشد.
قبل از اسلام، چادرنشينها در سيستان و فارس زياد بودند، ولي ساسانيها آنها را در سرحدات روم شرقي متمركز كردند.
در علفزارهاي آسياي مركزي، چادرنشينهاي ترك و تركمن زندگي ميكردند كه كار عمده آنها تربيت شتر بود؛ ولي اينها از پايان قرن 11 از شمال هند به طرف سواحل مديترانه روي آوردند.
در درههاي پست آمودريا و اطراف درياي خزر، مخصوصا چادرنشينهاي مناطق شمالي ايران كه به عنوان ديلميان خوانده ميشدند، گلههاي بزرگي از گاو و گوسفند در اختيار داشتند؛ و همينها بودند كه در قرن 10 ميلادي، عراق و سوريه را فتح كرده و سلسله آل بويه را تشكيل دادند.
تمام چوپانهاي چادرنشين، كه از چراگاهي به چراگاه ديگر ميرفتند، گلههاي عظيم و مختلفي در اختيار داشتند كه برحسب اقليم و آبوهوا نوع گلهها فرق ميكرد و در استپهاي آسياي مركزي، تربيت انواع شتر دوكوهانه و پرپشم معمول بود كه امروز نمونههاي آن در مغولستان موجود است. شتر مهاري، كه بيشتر با آبوهواي ايران سازگاري دارد، در جنوب تربيت ميشد و در گرماي تابستان نيز از اين حيوان صبور استفاده ميكردند.
در آسياي مركزي و شمال ايران، از اسبهاي ايلخي استفاده ميكردند. اين اسبها با گردن و بدني ظريف و يال بلند و پوست خالداري كه داشتند به يوزپلنگ بيشباهت نبودند.
استپهاي ايران بيشتر براي تربيت بز ماده و گوسفند مناسب است، و گلههاي آن به هزاران رأس ميرسيد كه در ضمن چريدن، طي طريق ميكردند. چادرنشينهاي ايران شرقي قبا ميپوشيدند و تمام، زير چادرهاي سياهي كه از پشم بز ماده بافته بودند زندگي ميكردند، و بيشتر، از شير و گوشت تغذيه ميكردند؛ لباس آنها از پوست حيوانات و پوستين بود، چكمه به پا ميكردند، كلاهي مخروطي از پوست گوسفند بر سر ميگذاشتند؛ و مساكن آنها در «يورت» بود كه با شاخه درختان ساخته ميشد، روي آن را با نمد يا پوست ميپوشانيدند و در وسط آن سوراخي براي ورود نور و هوا و خروج دود تعبيه ميكردند و در موقع تغيير محل، يورت را با ارابههاي خود از محلي به محل ديگر منتقل ميكردند؛ غذاي آنها از گوشت اسب و شير ماديان بود.» «1»
______________________________
(1). زندگي مسلمانان در قرون وسطا، پيشين، ص 64- 361 (به اختصار).
ص: 270
به عقيده ريچارد. ن. فراي ... از آغاز تاريخ مدون ايران پيكاري پيوسته ميان مردم چراگاهها و كشاورزان بوده است. اكنون هم مردم، همانند سه هزار سال پيش، اين نزاع را دارند و بخشهاي شباني و گلهچراني ايران، هنوز كموبيش مانند گذشته است ... چراگاههاي آسياي ميانه پيوسته مسكن بيابانگردان بوده؛ ابتدا جايگاه «سكا» هاي ايراني و سپس تركان بوده است. تركان كه سواراني جنگي بودند هميشه به خراسانيان دستبرد ميزدند و سيلوار به سوي خراسان مهاجرت ميكردند، و مردم خراسان از جانب شمال ايمني نداشتند.
ابن حوقل در المسالك و الممالك، ضمن برشمردن طوايف مختلف كرد در فارس، مينويسد: «اينها طوايف مشهور كرد هستند و دانستن همه طوايف جز از ديوان صدقات ممكن نيست. اكراد فارس بيش از پانصدهزار خانوادهاند و هر طايفهاي كمابيش هزار سوار دارد. در زمستان و تابستان به چراگاهها و قشلاقها و ييلاقها ميروند، اما مردمان نواحي گرمسير، ثابت ميمانند. طوايف كرد سازوبرگ و نيرو و مردان و اسب و ستور به اندازه فراوان دارند، تا آنجا كه اگر سلطان به سرزمين آنان تجاوز كند يا قصد ستمكاري داشته باشد، كار بر وي دشوار ميشود ... اكراد داراي گوسفندان و اسبانند و شتر كم دارند، و اسبان خوشاندام جز در نزد مردم مازنجان، كه در حدود اصفهان مقيمند، پيدا نميشود، و چهارپايانشان اسبان تاتاري و شهاري (نوعي اسب تاتاري) است. اكراد با نشاط و توانگرند، و طريقه آنان در كسب مال و طلب مرتع، همچون طريقه عرب است، و گويند آنان بيش از صد طايفهاند، و من سي و اند طايفه را ذكر كردم.»
زندگي شباني
بطوري كه استخري در مسالك و ممالك متذكر شده است، در پارس، زندگي كوچنشيني بيش از ساير نقاط معمول بوده است، و بيش از پانصدهزار خانواده از اين طريق زندگي ميكنند، و زمستان و تابستان به ييلاق و قشلاق ميروند.
در ميان قبايل چادرنشين، تركان غز، بعلت خونخواري و شجاعت و بيباكي فراواني كه داشتند، در دوران بعد از اسلام، مشكلات فراواني براي مردم شهرنشين و حكومتهاي بعد از اسلام فراهم كردند. با اينكه تركان غز يكبار در عهد سامانيان، به ياري منتصر آمدند و قواي ايلك خان را شكست دادند، نبايد از نظر دور داشت كه اساسا غزان به اقتضاي زندگي چادرنشيني، از هر فرصتي براي قتل و غارت مردم شهرنشين استفاده ميكردند، و هميشه حكومتهاي ايران بعد از اسلام از اين قوم خونخوار بيمناك بوده است.
بطوري كه از زين الاخبار گرديزي برميآيد، تركان غز كه بيشتر در مناطق شرقي درياي خزر زندگي ميكردند، يكبار در سال 396 ه. به خراسان روي آوردند، و چون از مراجعت محمود از هندوستان آگهي يافتند نگران و پراكنده شدند. ارسلان جاذب، كه به درندهخويي اين قوم، پي برده بود، به نواحي مرورود و سرخس و ديگر شهرها حملهور شد و عده كثيري از آنان را بكشت.
در سال 416 ه. كه سلطان محمود در ماوراء النهر بود عدهاي از مردم عادي ترك براي
ص: 271
نجات از مظالم سران و سالاران خويش، از سلطان محمود استمداد جستند و به او گفتند: «ما چهارهزار خانهايم اگر فرمان باشد، خداوند ما را بپذيرد، كه از آب گذاره شويم و اندر خراسان وطن سازيم، او را از ما راحت باشد، و ولايت او را از ما فراخي باشد، كه ما مردمان دشتيايم، و گوسفندان فراوان داريم و اندر لشكر او از ما انبوهي باشد. امير محمود را رغبت افتاد، پس دل ايشان گرم كرد. مثال داد تا از آب (جيحون) گذاره آيند؛ و ايشان به حكم فرمان او چهارهزار خانه از آب گذاره آمدند و اندر بيابان سرخس و فراوه، و باورد (ابيورد) فرود آمدند و خرگاهها بزدند.» «1»
اعلام خطر و اعتراض ارسلان جاذب به سلطان محمود غزنوي.
پس ازآنكه سلطان محمود به حكم اجبار يا از روي سادهدلي، يا در نتيجه اشتباه سياسي و نظامي پاي تركان سلجوقي را به منطقه نفوذ خود (خراسان) باز نمود، ارباب اطلاع و آنانكه از آمادگي رزمي سلجوقيان باخبر بودند بيمحابا بر اين عمل ناصواب محمود اعتراض كردند و عاقبت اين كار را وحشتناك ديدند، سرانجام پيشبيني آنان به حقيقت پيوست و شكست دندانقان و تارومار شدن قواي مسعود و نفوذ طغرل در خراسان صحت انديشه آنان را به ثبوت رسانيد، گرديزي نويسنده زين الاخبار اعتراض يكي از سران نظامي و سياسي آن دوران را به سلطان محمود در كتاب خود آورده است:
چون امير محمود از آب گذاره آمد ... ارسلان جاذب پيش او آمد و گفت: اين تركان را اندر ولايت چرا آوردي؟ اين خطا بود كه كردي؛ اكنون همه را بكش يا به من ده تا انگشتهاي نر ايشان ببرم تا تير نتوانند انداخت. امير محمود را عجب آمد، و گفت بيرحم مردي و سخت سطبردلي. سپس امير طوس گفت: اگر نكني بسيار پشيماني؟؟؟ وري او همچنان بود و تا بدين غايت هنوز بصلاح نيامده است. «2» تشخيص ارسلان جاذب صحيح بود؛ پس از چندي، تركان به آزار و اذيت مردم پرداختند. در سال 419 محمود با سران سپاه به جنگ آنان رفت و با اينكه چهارهزار تن از سواران ايشان را بكشت و عدهاي را دستگير كرد، به قلعوقمع آنان توفيق نيافت. تركان غز در سالهاي بعد، در حدود خوارزم و آذربايجان، بار ديگر به قتل و غارت پرداختند، و در محيط ارمنستان چنان وحشتي ايجاد كردند كه امير ارمنستان كشور خود را به روميان واگذاشت، و خود با چهارصد هزار تن از اتباع و پيروانش به شهر سيواس پناه برد.
در دوره غزنويان، مسعود مانند پدر خود، از اين قوم خونخوار فريب خورد، و به قول ابو الفضل بيهقي، در نتيجه اين سهو و خطا، تركمانان كه به زور شمشير سلطان محمود به حدود «بلخان كوه» رانده شده بودند، بار ديگر در اثر استمالت سلطان مسعود، نيرو گرفتند و نواحي ري و جبال دستخوش تجاوزات آنان گرديد.
در سالهاي بعد، بين تركان غز و تركمانان سلجوقي، برسر اشغال اراضي، اختلافاتي
______________________________
(1 و 2). عبد الحي بن ضحاك گرديزي، زين الاخبار، به تصحيح عبد الحي حبيبي ص 90- 189 (باختصار).
ص: 272
ظهور ميكند و به قول بيهقي، سلجوقيان نامه به وزير سلطان مسعود خواجه عبد الصمد نوشته، گفتند كه: «در خراسان تركمانان ديگر هستند و راه جيحون و بلخان كوه گشاده است، و اين ولايت كه سلطان به ما سلجوقيان داده است تنگ است، و اين مردم را كه داريم در برنمي- گيرد. بايد كه خواجه بزرگ به ميان كار آيد، و از سلطان بخواهد تا اين شهركها كه به اطراف بيابان است، چون مرو و سرخس و ابيورد را به ما دهند تا ما لشكر خداوند سلطان باشيم، و خراسان را از مفسدان پاك كنيم ...» «1» منظور سلجوقيان اين بود كه اگر سلطان شهرهاي مورد تقاضا را در اختيار آنان بگذارد، آنها نيز خراسان را از تركان غز پاك خواهند كرد.
مناظري از حركت خان و اتباعش
جوزافا باربارو «2» ضمن بحث در پيرامون زندگي تاتارها، از حركت خان سخن ميگويد و مينويسد: «... همينكه خان به راه افتاد، ايل او نيز با گلهها و رمهها رو به راه نهادند. نخست گله اسبان با دستههاي شصت و صد و دويستتايي به حركت درآمد، سپس قطار شتران و گله گاوان، و آنگاه رمه بز و گوسفندان.
و اين كارها تا شش روز مدت گرفت و تا آنجا كه چشم كار ميكرد، راهها پر از انسان و حيوان بود. تازه اين نخستين بخش بود، و اكنون بنگريد كه عده مردمان و جانوران بخش ميانه تا چه حد بود. ما برفراز باروي شهر ايستاده و دروازهها را بسته بوديم و تا شامگاه از تماشاي آن منظره خسته شديم، زيرا آنهمه مردمان و جانوران دشت بزرگي را پوشانده بودند كه يك پاگانياي «3» هفتاد ميلي به نظر ميرسيد.
... از دشتي كه اين مردم از ميانش ميگذشتند، به خوبي پيدا بود كه عده آنان بيشمار بود ... اين مردمان ارابههاي فراواني با خود حمل ميكنند كه هريك داراي دو چرخ و از ارابههاي معمول در ميان ما بلندتر است، و ارابههاي خود را با حصيرهايي كه از ني ميبافند، ميپوشانند، و اگر ارابه از آن مردي سرشناس باشد، قسمتي از آن را با نمد و قسمتي با قماش ميپوشانند. بعضي از اين ارابهها داراي خانههايي است كه برفراز آنها حمل ميشود ... چون زمان اقامت فرارسيد، اين خانهها را بر زمين مينهند و درونش آرام ميگيرند ...» «4»
در جاي ديگر نويسنده، از طرز تغذيه آنان سخن ميگويد، و مينويسد كه هريك از آنان مشكي از پوست بز، با خود دارند و آن را از خوراكي كه از دانه بلغور يا ارزن و خمير آن دانهها و عسل ميسازند، پر ميكنند و همراه ميبرند، تا اگر در ضمن راه به شكاري دست نيافتند، همين مواد را با آب بياميزند و شوربايي بسازند و بخورند. اين قوم حتي ميتوانند با خوردن گياهان و ريشه نباتات، سد جوع كنند. «همين كه خان در محلي اقامت گزيد، بيدرنگ، افراد ايل بارها را ميافكنند و در ميان چادرها راه ميگشايند. اگر زمستان باشد، عده چهارپايان
______________________________
(1). تاريخ بيهقي، پيشين، ص 59 به بعد؛ براي كسب اطلاعات بيشتر، ر. ك: دكتر محمد جواد مشكور، «مقاله»، بررسيهاي تاريخي، سال پنجم، شماره 5، ص 63 به بعد.
(2).Josapha Barbaro
(3).Paganea
(4). سفرنامههاي ونيزيان در ايران، ترجمه دكتر منوچهر اميري، 28- 26 (به اختصار).
ص: 273
بحدي است كه گلولاي فراوان ميسازند؛ و اگر تابستان باشد، گرد و غبار فراوان ميانگيزند.
همين كه بارها را گشودند، تنورها را گرم ميكنند و گوشتها را ميپزند، و با شير و كره و پنير تناول ميكنند ... پيشهوران فراواني در اين اردو هستند از قبيل درزيان، آهنگران، اسلحهسازان و صاحبان حرفه و صنعت از هر نوع كه مورد نياز اردو باشد.» «1»
مناظري از زندگي قبيلهاي
«... نوع زندگي قبيلهاي و وضع خاص كوچنشيني، دنيايي وراي دنياي شهرنشينان ساخته و پرداخته است كه از سراسر آن بوي استپ به مشام ميخورد، صداي سم اسب به گوش ميرسد، و دورنماي گلههاي چهارپايان در نظر مجسم ميگردد. زندگي افراد نيز وابسته به همين سهچيز است.
قبايل مغولي دورانهاي اوليه را، برحسب نوع زندگي، ميتوان به دو دسته تقسيم كرد:
دسته شكارچيان بيشهنشين و دسته شبانان استپ ... در ابتدا بين افراد قبايل مغولي تفاوت چنداني وجود نداشت، و همه عشيره يكجا كوچ ميكردند، ولي بتدريج در حدود قرن 11 و 12 ميلادي، خانواده- هاي ثروتمندتر با گلهها و جماعت بيشتري به وجود آمدند ... از همان دورانهاي اوليه، رسم انتخاب خان چنين بود كه شوراهاي قبايل، كه اصطلاحا «قوريلتاي» خوانده ميشد، رئيس و رهبري انتخاب ميكردند.
نخريسي و بچهداري بعد از انجام كار روزانه از مشاغل تفريحي ايلات ايران است
جامع التواريخ مسؤوليت خوانين اوليه مغول را چنين تشريح ميكند: تموچين با بهادران خود ميگويد: «گله و رمه و خانههاي بسيار و زن و بچه مردم ميستدم و به شما ميدادم و شكار صحرايي را جهت شما اوتراميشي و جرگه ميكردم، و شكار كوهي را به جانب شما ميراندم.» «2» «پس، وظايف يك خان عبارت بود از تصرف غنيمت در جنگها و تقسيم آنها بين
______________________________
(1). همان، ص 32.
(2). جامع التواريخ، (جزء دوم، از اوكتاي قاآن تا تيمور قاآن)، به اهتمام بهمن كريمي، ص 287.
ص: 274
دوشيدن دامها از وظايف زنان ايلات بشمار ميرود
فرماندهان و افراد قبايل، ترتيب شكار و واگذاري حيوانات صيد شده در اختيار زيردستان و ياران خود.» «1».
هدف جنگي چادرنشينان
ماركس ضمن توصيف خصوصيات زندگي چادرنشينان مينويسد:
«... در شيوه توليد چادرنشيني، هدف جنگ فقط تصرف اراضي وسيع (چراگاه) نيست، بلكه هدف اصلي غارت محصولات زراعي و دامي و تسلط بر كار پيشهوران است.
آهنگران و ساير افزارمندان به دليل آنكه اسلحه ميساختند، بشدت مورد توجه بودند، و چادر- نشينان، آنان را به اسارت ميبردند. جنگجويان چادرنشين غالبا مهارت خاصي در غارت داشتند و سياستهاي معين غارتگرانهاي را اجرا ميكردند. به علت آنكه پول وجود نداشت و مبادله جنسبهجنس صورت ميگرفت، از تجارت به معناي اخص كلمه خبري نبود. زراعت براي چادرنشينان اهميت چندان نداشت، و بازرگانان خارجي محصولات موردنياز را در اختيارشان ميگذاشتند.
چادرنشينان هنگامي كه سرزمينهاي تازهاي را متصرف ميشدند، كشاورزي و دامداري (توليد) آن سرزمينها را نيز جزو توليد خود ميكردند، و گاهي در آنجا ساكن ميشدند. بدين ترتيب، تضاد بين دو شيوه توليد، مسائلي را براي جامعه مطرح ميكرد، ولي سرانجام غلبه با توليد غير چادرنشيني بود. در اين مورد، ماركس تأكيد ميكند كه درباره سرزمينهاي متصرف شده، سه امكان وجود دارد: يكي آنكه عنصر غالب شيوه توليد خاص خود را به عنصر مغلوب تحميل ميكند ... ديگر آنكه ميگذارند شيوه توليد كهن ادامه يابد، و فقط به گرفتن خراج اكتفا ميكنند ... و يا بالاخره تلفيقي از اين دو، صورت ميگرفت كه به شكل جديد و تركيب تازهاي تظاهر ميكرد ... هنگامي كه چادرنشينان فاتح، در ايران مستقر شدند، در آغاز شيوه
______________________________
(1). شيرين بياني، «بررسي اوضاع اجتماعي ايران» (به نقل از: درباره رشيد الدين فضل اللّه همداني، پيشين، ص 61 به بعد).
ص: 275
توليدشان مسلط بود، ولي پس از مدتي اين شيوه تحت تأثير شيوه توليد كهن ايران (آسيايي) قرار گرفت و همين كيفيت در مورد اعراب (قرن اول هجري)، تركها (قرن چهارم هجري)، و مغولان (قرن هفتم هجري) نيز تكرار شد.
بطور كلي، ميتوان گفت كه در ايران، شيوه توليد چادرنشيني غالبا در تضاد با شيوه توليد آسيايي قرار ميگرفت. با آنكه در برخي از دورهها، شيوه توليد چادرنشيني و غارت كه ملازم آن بود، غلبه پيدا ميكرد، ولي شيوه توليد آسيايي در نهايت امر غالب ميشد.
تاريخ ايران شاهد منازعات بيشمار و كموبيش خشونتآميز بين دو نظام اجتماعي چادرنشيني و سكونت است. در همان ايران باستان هم، غالبا جنگهايي بين آرياييهاي ساكن و چادرنشينها درميگرفت، و آثار اين جنگها در مذهب باستاني ايران نظير مذهب زرتشت باقي مانده است. جنگ بين چادرنشينان و ساكنان، در خاورميانه پديدهاي عمومي بود، و حتي در اسلام نيز انعكاس آن ديده ميشود. در واقع، قرآن مردم را به دو گروه تقسيم ميكند: قبايل و شعوب (خلقها و ملتها) [ساكنان] «إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثي وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ ...» به هنگام ظهور پيامبر نيز نزاعي بين قبايل چادرنشين، كه اهميت زيادي در جامعه عرب داشتند، و ساكنان روستايي موجود بود. بطوري كه ابن خلدون ميگويد: «پيامبر (ص) هنگامي كه گاوآهني در خانه برخي از انصار ديد، فرمود: اين ابزار داخل خانه هيچ قومي نميشود جز آنكه همراه خود ذلت و خواري داخل آن خانه ميكند». و بخاري اين حديث را توجيه كرده و در تفسير آن، بابي زير اين عنوان اضافه كرده است: «درباره آنچه آدمي را از عواقب اشتغال به ابزار كشت و زرع، يا تجاوز از حدي كه بدان امر شده است، برحذر ميدارد» و علت حديث مزبور، (و خدا داناتر است) اين است كه كار كشاورزي به باجوخراج دادن منتهي ميگردد، و اين امر، خود، سبب زورگويي و تسلط زبردستان بر مردم است. در نتيجه، باجدهنده بعلت پرداختن باج به خداوندان قهر و غلبه، خوار و بدبخت ميشود.
پيامبر فرمود، رستاخيز پديد نميآيد مگر هنگامي كه زكات تبديل به ماليات و خراج شود. و اين اشاره به پادشاه ستمگر و جباري است كه نسبت به مردم جور و ستم پيشه ميكند و حقوق خداي تعالي را درباره ثروتها از ياد ميبرد، و كليه حقوق را به منزله باجوخراج پادشاهان و دولتها تلقي ميكند. و خدا بر هرچه بخواهد، تواناست. «1»
درباره اسلام، انگلس ميگفت: «مسأله اسلام را همين روزها مورد مطالعه قرار- خواهم داد، ولي فعلا چنين به نظرم ميرسد كه واكنشهاي بدويها عليه كشاورزان شهرها و ساكنان ... بوده است.»
درباره اين گفته انگلس چه ميتوان گفت؟ ظاهرا واكنش بدويهايي كه از آن سخن ميگويد مبتني بر غارتگري است كه خود تابع شيوه چادرنشيني است ... آثار پارهاي از خصوصيات شيوه توليد چادرنشيني امروز در ايران به روشني ديده ميشود. ظاهرا نزديك به دو
______________________________
(1). مقدمه ابن خلدون، ج 2، ص 93- 792 (به نقل از: جامعهشناسي روستاي ايران، ص 60).
ص: 276
ميليون نفر از جمعيت ايران، در نظام قبيلهاي زندگي ميكنند كه بخش بزرگي از آن را چادر- نشينان (ايل) تشكيل ميدهند، و تا پيش از اصلاحات ارضي، بيشتر آباديهاي واقع در اين نواحي، بارها مورد غارت ايلها قرار ميگرفتند.
اقتصاد مناطقي كه ساكنان آن قبايل چادرنشين هستند، اقتصاد شباني است، و در آن، دامداري و صنايع خانگي، كه مخصوص زنان است، سهم مهمي دارد ... ايلات عموما با بهره- برداري كشاورزي مخالفند، و كشت زمين را دوست ندارند. آنان مايحتاج خود، بويژه محصولات كشاورزي را، از فروشندگان دورهگرد يا پيشهوران خريداري ميكنند. در گذشته دست به غارت ميزدند و اين امر برخلاف دزدي عمل مذمومي تلقي نميشد ... بهمن بيگي در بررسي خود درباره غارت و غنيمتگيري قبايل فارس، به اين نتيجه ميرسد كه اين عمل آثاري از مشخصات شيوه توليد چادرنشيني است كه بجا مانده است. وي مينويسد: «سرقتهاي مختلف و دزديهاي شبانه، به انواع گوناگون در ميان ايلات رواج دارد ... مهارت در اين زمينهها را قابل فخر ميدانند ... البته فقر عجيب عمومي از يكطرف، و بيكاري، و نبودن هيچگونه كار، از طرف ديگر، اين طرز فكر را تقويت مينمايد. در سالهايي كه باران نيايد ... زندگي اين گرسنگان ژندهپوش، اعم از ايلاتي و دهاتي، خيلي رقتبار ميشود. به هرحال، براي يك قسمت از اين گرسنگان چارهاي جز دزدي و راه نامشروع، براي كسب معاش نميماند. دزدي و بخصوص راهزني در ميان بويراحمديها بيش از ديگران معمول است ... در دزدي چند نفري، اموال و اشياء مسروقه به سادگي بين دزدان تقسيم شده و به سردسته مقدار زيادتري تخصيص داده ميشود.» «1» در اقتصاد چادرنشيني، دامداري داراي اهميت است. مراتع، اشتراكي و در اختيار عموم چادرنشينان است. نزاع بين جامعه چادرنشين با جامعه شهري و روستايي، از مشخصات تاريخ ايران است ...» «2»
«خانوادهها، در بين ايلات وضع خاصي دارد. تعداد و وسعت خانواده متأثر از توليد دامي است، و تربيت كودك و ارزش زن نيز با دامداري ارتباط نزديك دارد، و شخصيت جوان هم با دلاوري و غارتگري او سنجيده ميشود. شبكه خويشاوندي، بسيار نيرومند است، و قرابت چند خانواده تشكيل يك «مال» يا «اوبه» و گاهي «تش» ميدهد. از اجتماع چند «مال» كه باهم نسبت دارند، «تيره» به وجود ميآيد. اغلب در تيرهها ازدواج به صورت درونگروهي انجام ميگيرد، ولي عوامل طبقاتي و خوني در آن مؤثر است. دختر گرفتن از گروههاي پايين ايلي در بين كلانتران و خانهاي ايل ديده شده است، ولي كمتر دختر خاني و كلانتري با پسر گروههاي پايين اجتماع ازدواج كرده است ...
در بين بعضي از طوايف، آثار مناسبات مادرتباري، و در بين برخي ديگر خصوصيات نيرومند پدرتباري ديده ميشود، و به دنبال آن، «عمو» و «دايي» دو لغت مهم در تيرهها
______________________________
(1). محمد بهمن بيگي، عرف و عادت در عشاير فارس، ص 43- 42 (نقل از همان مأخذ، ص 64).
(2). جامعهشناسي روستاي ايران، ص 67- 58 (به تناوب و اختصار).
ص: 277
ميباشد ...
در بين عشاير، كه دامداري، اساس توليد آنان بوده، چندزني رواج كامل داشته است، و اين امر رابطهاي مستقيم با دامداري و به خصوص تعداد دام دارد، زيرا زنان در اقتصاد دامي سهم مهمي دارند و بر اثر تقسيم كار، و اين كه هر زني تنها ميتواند تعداد معدودي گوسفند را بدوشد، ايجاب ميكند كه تعداد زنان خانواده زياد شود. اين امر به سود مرد تمام ميشود، چون قدرت اقتصادي در دست اوست. و چون نيروي كارگر، گران است، بهترين راه، استفاده از ازدواج ميباشد. در مواردي، زنان، نخست، خود به خواستگاري ميروند و براي شوهرانشان زن ميگيرند، زيرا اين امر از بهرهكشي آنان ميكاهد ...
مردان در زراعت سهم اساسي دارند. بطور كلي، بيكاري پنهان در بين طوايف رايج است ... وضع كودكان در خانوادههايي كه در مناطق عشايري زندگي ميكنند با كودكاني كه در نظام روستايي سنتي به سر ميبرند، متفاوت است. گرچه در هردو جامعه كودك سهم مهمي در توليد دارد، ولي كودك در جامعه نخستين، كه در چهارچوب نظام قبيلهاي قرار دارد، در اقتصاد خانواده تأثير بيشتري دارد، و تربيت وي نيز فرق ميكند؛ او را با روح سلحشوري و دلاوري تربيت ميكنند ... برعكس، در جامعه روستايي سنتي، خانواده زارع وظيفه تربيتي خود را از دست داده، و سازمانهاي آموزشي جديد شهري دولتي جايگزين آن شده است.» «1»
در مقابل چادرهاي ساده، بيتكلف و ابتدايي قبايل چادرنشين، كه در حقيقت مسكن و مأواي آنان بود، در دوران بعد از اسلام، مكرر در منابع تاريخي، از خيمه و خرگاه و چادرهاي مجلل شهرياراني چون محمود و مسعود و ديگران سخن به ميان آمده است.
از جمله كلاويخو در سفرنامه خود، از اردوگاه بزرگ قبيله تاتار مقيم در خارج دروازه شهر سخن ميگويد: «در اينجا كلاويخو عده چادرهاي برافراشته را پنجاههزار تخمين ميزند كه همه به ترتيب و به صورت خطوط مستقيم، كه در فواصل آنها خيابانهايي وجود داشت و در آن گذرگاهها، هرگونه وسايل به فروش ميرسيد، واقع شده بودند.
چادرهاي مذكور، به دو نوع تقسيم ميشدند: اول چادرهايي كه با تير برافراشته شده و با طناب به زمين مهار شده بودند؛ و دوم، چادرهايي كه با طناب مهار نشده بودند، ولي در پيرامون آنها تيركهاي نازك كوچكي در تجيرها قرار داده بودند تا چادر استوار بايستد- درست مانند كلبههاي امروزي قرقيزها. مايه افتخار اين اردوگاه عظيم، سراپرده پرعظمت تيمور بود، كه از چندين چادر تركيبيافته بود ... يك قرن قبل از وي ماركوپولو نيز، اردوگاه قوبيلاي قاآن را تقريبا به همين نحو، توصيف كرده است.
... چادرهاي سلطنتي، مخصوصا جايگاه زنان تيمور با اطلس سرخپوشيده شده بود، و بعضي از آنها با پوششهاي گرانبها آستر شده بود ...» «2»
______________________________
(1). همان، ص 18- 114 (به اختصار).
(2). سفرنامه كلاويخو، ترجمه مسعود رجبنيا، (ديباچه) ص 20- 19 (به اختصار).
ص: 278
نقش قبايل چادرنشين در حكومت صفويه
ايرانشناسان شوروي ميگويند:
مورخان و خاورشناسان خارجي، غالبا امپراتوري صفوي را يك دولت ملي ايراني شمرده و ميشمارند كه بر اثر مبارزه ايرانيان عليه فاتحان ترك، پديد آمد. اين نظر نادرست است. نخست بدينسبب كه در ايران قرن شانزدهم، هنوز عناصر فساد و پاشيدگي فئوداليسم و مقدمات رشد سرمايهداري وجود نداشت. به ديگر سخن، موجبات تشكيل ملت)Nation( فراهم نبود. گذشته از اين، در دولت صفوي قرن شانزدهم، قوم ايراني تسلط داشت. و اينكه شاه اسماعيل صفوي لقب «شاهنشاه ايران» بر خود نهاد، نشان تقويت موقع سياسي عناصر ايراني در آن دولت نبود، زيرا لقب شاهنشاه ايران در آسياي مقدم و ميانه، از عهد ساسانيان، با تصور يك سلطنت جهاني و عمومي مربوط بود؛ همچنانكه در قرون وسطي، چنين تصوري در اروپا با لقب امپراتور روم، و در خاور دور با لقب امپراتور چين همعنان بوده.
دولت صفوي بطور كلي بر اثر مساعي قبايل چادرنشين ترك بهوجود آمده بود.
در واقع، در عهد شاه اسماعيل اول صفوي و نخستين جانشينان وي، تا پايان قرن شانزدهم، در آن دولت، زمام امور به دست بزرگان چادرنشين آذربايجاني (قزلباش) بود و مأموران عاليمقام درباري و حكام ايالات و سرداران سپاه از ميان آنان برگزيده ميشدند.
ارتش از افراد سپاهي قبايل چادرنشين مزبور مركب بود، و افراد لشكري اسكانيافته در اقليت بودند.
يك زن در حال دوكريسي از كتاب تاتنشينهاي آل احمد
زبان تركي كه قابل فهم تمام قبايل تركزبان ايران بود، مدت مديدي در بين درباريان و ميان سپاهيان حكمفرما و متداول بود و خود شاه اسماعيل با تخلص «خطايي» به اين زبان شعر ميگفت. فقط در مكاتبات رسمي، چنانكه در عهد سلجوقيان و خانهاي مغول نيز معمول بوده، طبق سنت قديم فئودالي، زبان فارسي بهكار ميرفت. گذشته از ايران، سرزمينهايي چند كه مردم آن به زبان فارسي سخن نميگفتند آذربايجان و ارمنستان و تركمنستان جنوبي و افغانستان (كه بخشي از
ص: 279
مردم آن كه به زبان پشتو سخن ميگفتند)، جزو قلمرو دولت صفوي بود. مركز اين دولت تا اواسط قرن شانزدهم ميلادي در تبريز بود.
بدينسبب، دولت صفوي بيشتر همانند دولتهايي بود كه در قرون وسطي در خاك ايران تشكيل شده بود، به اين معني كه مجموعه ناجوري بود از قبايل و اقوام گوناگون، كه فاتحان در زير سلطه و حكومت خويش، آنها را متحد ساخته بودند.
فقط مدتي بعد، يعني از پايان قرن شانزدهم، نقش عنصر ايراني در دولت صفوي اهميت بيشتر يافت.
نخستين سلاطين صفوي، نيك درك ميكردند كه حفظ وحدت ممالك و نواحي بسيار، كه اقوام مختلف و واجد مليتهاي متفاوت و وضع اقتصادي متغاير با يكديگر در آن زندگي ميكنند، كار آساني نيست. بدينسبب، ميخواستند اين وحدت را بوسيله تحميل يك مذهب دولتي- مذهب شيعه (فرقه معتدل آن يعني شيعه اماميه)- به مردم مختلف المليت كشور خويش، تأمين كنند. حتي شاه اسماعيل اول هنگامي كه در سال 1501 م. (907 ه.) تبريز را متصرف شد، فرماني صادر كرد كه:
«مردم در ميدانها زبان به دشنام و لعن ابو بكر و عمر و عثمان بگشايند، و هركس كه در صدد مخالفت برآيد، سرش را از تن جدا كنند.»
هرجايي كه سلسله صفويان استوار گشت، تعقيب و كشتار سنيان و «غلات» شيعه وقوع يافت. تمام فرق «بد دين» صوفي، و هر آزادفكري نيز مورد تعقيب و ايذاء واقع ميشد و بالنتيجه دانش غيرمذهبي و فلسفه نيز مطرود بود. از قرن شانزدهم تا هيجدهم، تعصبات جاهلانه روحانيون مقتدر شيعه و قطع رابطه با آسياي ميانه و ديگر كشورهاي سني مذهب، در رشد شعر و شاعري و حكمت و بطور كلي زندگي فكري ايران تأثير سويي كرد.